1-A man checked into a hotel. متن انگلیسی راجب حیوان پاندا There was a computer in his room* so he decided to send an e-mail to his wife. متن انگلیسی راجب حیوان پاندا However* he accidentally typed a wrong e-mail address* and without realizing his error he sent the e-mail.

2-Meanwhile….Somewhere in Houston * a widow had just returned from her husband’s funeral. The widow decided to check her e-mail* expecting condolence messages from relatives and friends.After reading the first message* she fainted. The widow’s son rushed into the room* found his mother on the floor* and saw the computer screen which read:
To: متن انگلیسی راجب حیوان پاندا My Loving Wife
Subject: I’ve Reached
Date: 2 May 2006

3-I know you’re surprised to hear from me. They have computers here* and we are allowed to send e-mails to loved ones. I’ve just reached and have been checked in. I see that everything has been prepared for your arrival tomorrow. Looking forward to seeing you TOMORROW!
Your loving hubby.

1-مردی اتاق هتلی را تحویل گرفت .در اتاقش کامپیوتری بود،بنابراین تصمـیم گرفت ایمـیلی بـه همسرش بفرستد.ولی بطور تصادفی ایمـیل را بـه آدرس اشتباه فرستاد و بدون اینکه متوجه اشتباهش شود،ایمـیل را فرستاد.

2-با این وجود..جایی درون هوستون ،بیوه ای از مراسم خاکسپاری شوهرش بازگشته بود.زن بیوه تصمـیم گرفت ایمـیلش را بـه این خاطر کـه پیـامـهای همدردی اقوام و دوستانش را بخواند،چک کند. بعد از خواندن اولین پیـام،از هوش رفت.پسرش بـه اتاق آمد و مادرش را کف اتاق دید و از صفحه کامپیوتر این را خواند:

به: همسر دوست داشتنی ام
موضوع: من رسیدم
تاریخ: دوم مـی 2006

3-مـیدانم از اینکه خبری از من داشته باشی خوشحال مـی شوی.آنـها اینجا کامپیوتر داشتند و ما اجازه داریم بـه آنـهایی کـه دوستشان داریم ایمـیل بدهیم.من تازه رسیدم و اتاق را تحویل گرفته ام.مـی بینم کـه همـه چیز آماده شده کـه فردا برسی.به امـید دیدنت، متن انگلیسی راجب حیوان پاندا فردا

شوهر دوستدارت

خانم جوانی درون سالن انتظار فرودگاهی بزرگ منتظر اعلام به منظور سوار شدن بـه هواپیما بود..


As she would need to wait many hours, she decided to buy a book to spend her time. She also bought a packet of cookies.


باید ساعات زیـادی رو به منظور سوار شدن بـه هواپیما سپری مـیکرد و تا پرواز هواپیما مدت زیـادی مونده بود ..پس تصمـیم گرفت یـه کتاب بخره و با مطالعه كتاب این مدت رو بگذرونـه ..اون همـینطور یـه پاکت شیرینی خرید...


She sat down in an armchair, in the VIP room of the airport, to rest and read in peace.

اون خانم نشست رو یـه صندلی راحتی درون قسمتی که مخصوص افراد مـهم بود. که تا هم با خیـال راحت استراحت کنـه و هم کتابشو بخونـه.


Beside the armchair where the packet of cookies lay, a man sat down in the next seat, opened his magazine and started reading.

کنار دستش .اون جایی کـه پاکت شیرینی اش بود .یـه آقایی نشست روی صندلی کنارش وشروع کرد بـه خوندن مجله ای که با خودش آورده بود ..


When she took out the first cookie, the man took one also.
She felt irritated but said nothing. She just thought:
“What a nerve! If I was
in the mood I would punch him for daring!”

وقتی خانومـه اولین شیرینی رو از تو پاکت برداشت..آقاهه هم یـه دونـه  ورداشت ..خانومـه عصبانی شد ولی بـه روی خودش نیـاورد..فقط پیش خودش فکر کرد این یـارو عجب رویی داره ..اگه حال و حوصله داشتم حسابی  حالشو مـیگرفتم


For each cookie she took, the man took one too.
This was infuriating her but she didn’t want to cause a scene.


هر یـه دونـه شیرینی کـه خانومـه بر مـیداشت ..آقاهه هم یکی ور مـیداشت .دیگه خانومـه داشت راستی راستی جوش مـیاورد ولی نمـی خواست باعث مشاجره بشـه


When only one cookie remained, she thought: “ah... What this abusive man do now?”
Then, the man, taking the last cookie, divided
it into half, giving her one half.


وقتی فقط یـه دونـه شیرینی ته پاکت مونده بود ..خانومـه فکر کرد..اه . حالا این آقای پر رو و سواستفاده چی چه عالعملی نشون مـیده..هان؟؟؟؟آقاهه هم با کمال خونسردی شیرینی آخری رو ور داشت ..دو قسمت کرد و نصفشو داد خانومـه ونصف دیگه شو خودش خورد..


Ah! That was too much!
She was much too
angry now!
In a huff, she took her book, her things and stormed
to the boarding place.


اه ..این دیگه خیلی رو مـیخواد...خانومـه دیگه از عصبانیت کارد مـیزدی خونش در نمـیومد. درون حالی کـه حسابی قاطی کرده بود ..بلند شد و کتاب و اثاثش رو برداشت وعصبانی رفت به منظور سوار شدن بـه هواپیما


When she sat down in her seat, inside the plane, she looked into her purse to take her eyeglasses, and, to her surprise, her packet of cookies was there, untouched, unopened!

وقتی نشست سر جای خودش تو هواپیما ..یـه نگاهی توی کیفش کرد که تا عینکش رو بر داره..که یک دفعه غافلگیر شد..چرا؟ به منظور این کـه دید کـه پاکت شیرینی کـه خریده بود توی کیفش هست .<<.دست نخورده و باز نشده>>


She felt so ashamed!! She realized that she was wrong...
She had forgotten that her
cookies were kept in her purse

فهمـید کـه اشتباه کرده و از خودش شرمنده شد.اون یـادش رفته بود کـه پاکت شیرینی رو وقتی خریده بود تو کیفش گذاشته بود.


The man had divided his cookies with her, without feeling angered or bitter.

اون آقا بدون ناراحتی و اوقات تلخی شیرینی هاشو با او تقسیم کرده بود


...while she had been very angry, thinking that she was dividing her cookies with him.
And now there was no chance to explain herself...nor to apologize.”

در زمانی که

اون عصبانی بود و فکر مـیکرد کـه در واقع اون آقاهه هست که داره شیرینی هاشو مـیخوره و حالا حتی فرصتی نـه تنـها به منظور توجیـه کار خودش بلکه به منظور عذر خواهی از اون آقا رو نداره


There are 4 things that you cannot recover

چهار چیز هست کـه غیر قابل جبران و برگشت ناپذیر هست .


The stone... ...after the throw!

سنگ بعد از این کـه پرتاب شد


The word... palavra... ...after it’s said!....

دشنام .. بعد از این کـه گفته شد..

The occasion.... after the loss!

موقعیت .... بعد از این کـه از دست رفت...

and...The time.....after it’s gone!

و زمان... بعد از این کـه گذشت و سپری شد...

 

ارسال بـه

موضوع :  english text ، 

نوشته شده توسط احمد دهنوی  روز دوشنبه 3 آبان 1389 در ساعت 08:06 ب.ظ | نظرات( )




[مطالب انگلیسی - متن های ساده انگلیسی بـه همراه ترجمـه فارسی متن انگلیسی راجب حیوان پاندا]

نویسنده و منبع | تاریخ انتشار: Sun, 06 Jan 2019 08:22:00 +0000